والعصر

زکات علم_قهرمان قهرمانان

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۵۶ ب.ظ

به نام ایزد منان

حدود سی سال پیش از هجرت ، پشت ابر های تیره و تار جاهلیت ،در یکی از روستا های یمن، خورشیدی طلوع کرد و نوزادی چشم به جهان گشود که او را مالک خواندند و به راستی چه نام زیبنده ای. چرا که بعدا روشن شد او مالک بر اراده و نفس خویش است. در این کتاب زندگینامه مالک اشتر از قبل از زمان ظهور اسلام که همه در تاریکی و جهالت بودند شروع، و تا شهادت وی ادامه دارد، و بین این دو موضوع انقدر ماجرا های زیبا و هیجان انگیز وجود دارد که دوست دارید کتاب تمام نشود و شما بیشتر با شجاعت و فداکاری مالک اشتر اشنا شوید. .

اصلا از اسم شروع می کنیم (مالک اشتر) مالک که اسمی است که گفتم پدر و مادر وی گذاشتند. ولی اشتر که جلوتر میگویم .چون مالک در یکی از جنگ های خود به پلک های چشمش اسیب دید و پلکش دگرگون شد می گوید . و در زبان عربی که این طور شود می گویند شتر عینه و اشتر از اینجا امده.

حالا درمورد ویزگی های جسم ایشان،فردی بلند قد ،گردن کشیده و شکوهمند و دارای بازوان ستبری دارد و صدای غرا و بلند داشتند.

کنیه : مالک چون پسری به نام ابراهیم داشت با کنیه ابو ابراهیم شناخته بود یا مالک اشتر و  کبش العراق :قوچ چون همیشه جلو بود و مالک در تمام نبرد ها جلو بود.

یکی از ماجرا ها:عمرو بن یثربی،از قهرمانان سپاه جمل بود و از او به عنوان رئیس دودمان یاد می شد و از طرف عثمان از صاحب منصبان بصره به شمار می امد . او در جنگ جمل ، زمام شتر عایشه را در دست داشت . ان را به پسرش سپرد و به میدان  تاخت و مبارزه طلبید . علیا بن هند از سپاه حضزت علی ع به میدان رفت . طولی نکشید که علیا کشته شد، وی باز هم مبارز طلبید هند بن عمرو به جنگ وی رفت و باز هم عمرو بن یثربی پیروز شد و دوباره مبارزه طلبید و باز هم حرفش را کشت. برگشت و مهار شتر را گرفت و عربده و رجز می کشید . مهار شتر را رها کرد ، هنگامی که عمرو بن یثربی می خواست به سوی میدان برود به قومش گفت : ای قوم من چند نفر از یاران علی را کشته ام، از این رو او مرا می کشد ومن باکی از مرگ ندارم و شما تا اخر از عایشه حمایت کنید . قوم گفتند: در میان سپاه علی از هیچ کس خوفی درباره تو نیست الا مالک اشتر . عمرو گفت:درسته من از مالک می ترسم سپس عازم جنگ شد و رجز خواند مالک اشتر نگاهی به عمرو انداخت و به میدان امد عمرو بسیار ترسید و رجز خواند و لی با لرزش خواند . مالک با اسب حمله کرد مالک جوری عمرو را زد که  سر وی از تن جدا شد و امام علی تکبیر گفت بقیه قوم که تعدادشان به 100 می رسید ازترس مالک به میدان نیامدند تا پیکر را برگردانند.

در اخر، به نظر شما اگر بقیه امامان همین یاران را داشتند چه می شد لطفا جواب دهید؟

لطفا دعای فرج بخوانبد تا امام زمان با مالک ظهور کند و خدا کند ما در سپاه مالک اشتر باشیم تا از پیشداران سپاه امام زمان باشیم

یا علی.

نظرات  (۱)

۱۶ فروردين ۰۰ ، ۱۴:۴۵ ابوالفضل دهقان

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام،

الحمدالله تو این مدت کتاب خوندی و از کتاب جا نموندی... اما کتاب خواندن حتی کتاب خوب خواندن اگه به وقتش نباشه اگه سرجاش نباشه دیگه اون خاصیتی که باید داشته باشه رو نداره مثل قرصی که دکترا تجویز میکنن که اگه سر موقع قرص رو نخوری فایده ای که باید داشته باشه رو نداره!

قرص رو جا به جا خوردی علی...  ;)

اما بابت سوالی که پرسیدی : من با همین اطلاعات کمی که از هر دو شهید بزرگوار دارم...اگه حاج قاسم رو مالک اشتر امام علی (ع) بدونیم؛ دیگه واضح میشه چه کمک بزرگی به امامش کرد و چه گره ها که بخاطر او باز شد...

«بسا باشد که مردی آسمانی      به جانی سرفرازد لشکری را»    

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی