بسم الله الرحمن الرحیم
داستان قرانی با محوریت ایه۲۵ سوره مبارکه محمد (ص)
روزی مرد مسلمانی زندگی میکرد که در آرزوی اندوخته ای بود .
اواو برای هر روز خود برنامه ای داشت و در برنامه خود زمان استراحت ونماز را یکی کرده بود تا در زمانش صرفه جویی کند.
روزی در محل کارش همکاری با شور و اشتیاق به بازی با تلفن همراه مشغول بود،مرد به او نگاه کرد،به نفر کناری گفت: با چه اشتیاقی مشغول بازیه! حتما بازی جالبیه .
_بله،بازی جدیده،هر دست این بازی ۴۵دقیقه طول میکشه ،وقت زیادی را هدر میده ،به زمانش نمیارزه.
سه روز گذشت ؛
هر روز افراد بیشتری درگیر بازی میشدند
مرد مسلمان هم سه روز بیشتر دوام نیاورد
روز سوم که مرد بازی را دانلود کرد،در هنگام استراحت شروع به بازی کرد؛دوست او که او را مشکلات بازی با خبر کرده بود پیش او آمد و گفت:
_میبینم که تو هم گوشی رو گرفتی دستت
_اره،اخه خیلی بازی خوبیه
_الان نماز جماعته خب!
_الان بازیم تموم میشه.
نماز جماعت تمام شد؛ مرد مشغول به بازی بود و نمازش داشت از دست میرفت و بیتوجه به این موضوع بود
دوستش به او گفت:سریع برو نمازت رو بخون
_اخه الان اگر نرم پشت میزم بشینم از حقوقم کم میکنن
_خب چقدر مگه میخوان کم کنن؟
_هر چقدر ،میدونی چقدر از برنامه هام عقب می افتم؟
از ماجرا یک هفته گذشت ؛
باز هم او مشغول بازی بود که نفر اولی که بازی رو معرفی کرده بود اخراج شد .
مرد مسلمان هم با این اتفاق به فکر فرو رفت
از یک طرف از این ناراحت بود که نماز هایش قضا شده
از یک طرف از این ناراحت بود که ممکن است اخراج شود
پس از این اتفاق او با خود عهد بست که هرزمان نمازش قضا شد برای هر نماز یک روز ،روزه بگیرد .
از آن پس مرد دیگر نمازش قضا نشد.
بی تردید کسانیکه پس از آنکه هدایت برایشان روشن شد به حق پشت کردند شیطان آنها را فریب داد و آرزویشان را دراز کرد. سوره محمد(ص) آیه ۵