والعصر

بسم الله الرحمن الرحیم


 «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» 


همه مومنان باهم برادرند. و این پیوند برادری ورای نسبت های دیگر است.
می توانیم این گونه مثال بزنیم واقعه عاشورا که در سرزمین کربلا به وقوع پیوست در غروب آن روز هنگامی که طفلان اصحاب امام حسین(ع) بواسطه تشنگی در خطر مرگ بودند، عمر سعد جواز نوشیدن آب کودکان را صادر کرد.

وقتی که ظرف آب به دست حضرت رقیه رسید، او به جست و جوی پدر پرداخت که مأموران عمرسعد از او پرسیدند: کجا می روی؟

حضرت رقیه فرمود: بابایم تشنه بود می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم. مأمور در جواب او گفت: آب را خودت بخور پدرت را با لب تشنه شهید کردند.

حضرت رقیه نگاهی به آب کردند و گفتند : پس من هم آب نمی نوشم.
اینگونه تقوای برادری معنا میشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۴:۲۸
محمدسبحان سمیع اسکندری

بسم الله الرحمن الرحیم


امام حسین (ع) و اصحابشان از مکه به سوی کوفه رهسپار بودند، باید از سرزمین کربلا می گذشتند که حر بن یزید ریاحی به دستور ابن زیاد جلوی کاروان را می گیرد و نمی گذارد امام حسین (ع) و اصحابشان از آب استفاده کنند،

امام حسین (ع) خطاب به حر گفتند: مادرت به عزایت بنشیند چه می خواهی؟

حر به خاطر تقوایی که داشت به امام حسین (ع) ناسزا نگفت و در جواب این چنین پاسخ داد: اگر جز شما هر یک از اعراب در این حال با من چنین سخنی می گفت پاسخش را می دادم! اما به خدا قسم که نمی توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم.

همین عمل و همین تقوا باعث شد حر جزو اصحاب و شهیدان بالا مقام کربلا بشود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۰۴:۲۷
محمدایمان مشایخ

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ

در ادبیات اسلام برادری فقط به ارتباط خونی محدود نمی شود.خداوند در آیه ۱۰ سوره مبارکه حجرات فرموده :(به حقیقت همه مومنان با هم برادرند)

ما همه با هم برادریم و نسبت به هم دارای حق برادری هستیم.اما قصه بعضی برادری ها خاص تر است.

شب اول محرم متعلق هست به حضرت مسلم ابن عقیل،اگر از کسی بپرسید مسلم با چه کسی از همه بیشتر برادر بود شاید در جواب بشنویم حضرت امام حسین(ع).جواب درست است اما من میخواهم به روایت برادری مسلم با هانی ابن عروه بپردازم...

مسلم که با استقبال مردم کوفه مواجه شده در نامه ای شرایط را برای امام حسین مساعد بیان میکند.با روی کار آمدن عبدالله ابن زیاد و اعمال سیاست های خبیثانه،مسلم که شرایط را بهرنج میبیند محل اقامت خود را از خانه مختار ثقفی به خانه هانی ابن عروه تغییر میدهد.

خانه هانی تبدیل شده به محل رفت و امد شیعیان...

ابن زیاد برای خلافت اموی احساس خطر میکند.

با خود میاندیشد چگونه میتواند رای کوفیان را برگرداند.زیاد فکر کردن نمی خواهد...

کوفیانی که ترس حمله لشگر بنی امیه را در خود دارند و بر همه روشن است کوفی جماعت را میتوان با جرینگ جرینگ سکه های شامی افسون خود کرد.

حکایت باز هم غریبی آل علیست.مسلم تنها مانده و در مسلک کوفیان برادری معنا ندارد.اما هانی خوب برادری بلد است.آن هم چه برادریی.برادری آمیخته با تقوا.

ابن زیاد میخواهد هانی مسلم را به او تسلیم کند.

تقوا اگر دوری از گناه باشد و برادری هانی آمیخته باشد با تقوا،چه گناهی بالاتر از خیانت به نماینده رسول زمان که حسین ابن علیست.حسینی که مرکز این برادری هاست و برادری ها بدون حسین پوچ است و خالی...

هانی که که با تسلیم نکردن مسلم خشم ابن زیاد را برافروخته با خون پاکش برادری را در حق مسلم تمام می‌کند.مسلم هم در کوفه به دستور ابن زیاد به شهادت میرسد و با هم حق برادری را تمام و کمال در حق مولای خود ادا میکنند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۱ ، ۱۵:۳۲
ایلیا اکبری

بسم الله الرحمن الرحیم

زکات علم کتاب"و آنکه دیرتر آمد"

کتاب وقتی خیلی کوتاه و مفید باشه، نوشتن خلاصه و زکات علمش خیلی سخت میشه برای همین به یکی دو جمله بسنده میکنم:

یاری شدن و یاری خواستن و (امام زمان را) یاری کردن و هدایت شدن و عبد شدن و کامل شدن و رسیدن و رسوندن و... نیازمندِ استغاثه است...نیازمند یک دعای خالصانه...نیازمند یک طلب کمک..نیازمند احساس نیاز...نیازمند مضطر شدن...نیازمند حال کسی که در بیابان گمشده باشد، نه راه پیش را بشناسد نه راه پس را، و نه آب داشته باشد نه غذا...

برای اینکه هدایت بشیم چندبار خالصانه مانند آن بیابانگرد گمشده از ته قلب فریاد زدیم که خدایا هدایتمان کن...!؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۵۷
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

زکات علم کتاب «نامیرا»

«من می خواهم خواهشی از مردم بکنم و آن این است: کسانی که وقت های ضایع شونده ای دارند؛ مثلا در اتوبوس،تاکسی،مطب پزشک و...، به هرحال اوقاتی را در حال انتظار به بی کاری میگذرانند، در تمام این ساعات،کتاب بخوانند کتاب در کیف خود یا در جیب خود داشته باشند.وقتی هم به مقصد رسیدند،نشانی لای کتاب بگذارند و در فرصت های بعدی بازکنند و از همان جا بخوانند.» حضرت آقا

دانشگاه ها که حضوری شد برای من معنی اش این بود که برای هر بار رفتن به دانشگاه باید یک ساعت در مترو بنشینم... (همینطور برگشت از دانشگاه)! اوایل اش کتاب بردم و خواندم اما موقع برگشت خسته و کوفته،چشمم یارای دنبال کردن هر خط را نداشت...این شد که رو آوردم به کتاب صوتی...کتاب" نامیرا "

کتاب دوست داشتنی نامیرا: کتابی تاریخی که در قالب داستان در رابطه با کوفیان و قیام امام حسین(ع) نوشته شده است... داستان جوانی به نام ربیع(بن عباس) از قبیله بنی کلب که پی انتقام خون پدرش از شامیان است!

داستان در زمانی است که کوفیان نامه ها به امام حسین ارسال میکنند و امام، مسلم بن عقیل را به کوفه می فرستد! و مسلم بن عقیل که از آنچه در ذهن من بود به مراتب بالاتر و بلندمرتبه تر معرفی میشود، مسلم میشود کسی که بین کوفیان حرف آخر را میزند، یعنی قبل از رسیدن امام همه روئسای قبایل گوش به فرمان مسلم اند و کسی از فرمان مسلم تخطی نمیکند.

سوال های بزرگی در خلال داستان جواب داده میشود : - چه میشود که کوفیان 18 هزار نامه به امام می فرستند؟ - چه میشود که زیر همه نامه هایشان می زنند و پشت به امام میکنند؟ - کوفیان مگر توسط امام علی(ع) و امام حسن(ع) آزموده نشده بودند چرا امام حسین(ع) به نامه آنها اعتماد کردند؟ - چرا امام حسین(ع) مانند امام حسن(ع) صلح نکرند تا خون مسلمانان ریخته نشود و...!؟

ماجرا از آنجا آغاز میشود که با مرگ معاویه، یزید میشود خلیفه مسلمانان... و اینجا آن نقطه ای است که کوفیان مرگ معاویه را فرصتی دانستند تا به امام نامه ها بفرستند و او را برای خلافت بخوانند. کوفیانی که کینه ای دیرینه از شامیان دارند.

عبدالله بن عمیر  و اکثر مردم امام حسین را به تقوا و نیکوترین بندگان خدا میشناسند و حتی عبدالله امام حسین را احق بر یزید میداند اما استدلالش این است که وقتی جمیع مسلمین با یزید بیعت کردند و او را امیر مومنان خواندند، دیگر نباید با او مخالفت کرد و بین مسلمین اختلاف افکند، که این اختلاف منجر به خون ریزی بین مسلمین شود و این اشتباه است که جای این باید با مشرکان و کفار قتال کرد که از هرگونه اختلاف بین مسلمین، مشرکان و کفار استفاده میکنند. استدلالی که خیلی جاها از دستش حرص خوردم و خیلی جاها مرا بفکر فرو برد... که چرا امام حسین(ع) هم مانند جدش از حق خلافت نگذشت و سکوت نکردند تا بین مسلمین اختلاف بوجود نیاید... جواب این استدلال را اگر نمیدانید کتاب را بخوانید و ببینید چگونه کسی همچون عبدالله که پی حقیقت است آخر میفهمد استدلالی اشتباه آورده است!...

اما کوفیان که امام را خوانده اند خیلی هاشان نه برای دین خود که برای دنیای خود امام را میخواستند اما مشکل این نیست مشکل اینجاست که وقتی یزید، خلیفه و امیر کوفه را عوض میکند و میسپارد به عبید الله بن زیاد لعنت الله علیه جریان های شهر کوفه بهم میریزد تا قبل از آن والی کوفه نوعمان بود که کاری از دستش بر نمی آمد اما با امدن عبیدالله بن زیاد و آوازه هایی که او در بصره داشت خوف را در دل کوفیان انداخت... اما وای به حال سران قبیله های کوفه که اینگونه پشت امام را خالی کردند، ابن زیاد مانند نوعمان نبود که بذل و بخشش نکند به هرکسی که کمک به حکومت اش میکرد و طرفدارش بود، کیسه را شل میکرد؛ از طرفی مردم را از سپاه شام می ترساند... و هانی از بزرگان کوفه که مسلم را به خانه اش پناه داده بود با نیرنگ و فریب کشت، انقدر حیله و نیرنگ کردند که عمرو بن حجاج (از صمیمی ترین دوستان هانی و رئیس قبیله مذحج) به جای خون خواهی او دست از هانی و مسلم میکشد و  برای دنیای خویش به ابن زیاد میپیوندد... لعنت خدا بر شریح بن قاضی که خیلی از این نقشه ها را (که اگر کتاب را بخوانید میفهمید) او میکشیده است.

مشکل این بود که مردم کوفه امام حسین(ع) را برای دنیا شان میخواستند و کسی چون ابن زیاد آمد و دیدند که درصورت اطاعت از او بذل و بخشش میکند و در صورت نافرمانی آنها را از سپاه شام میترساند؛ به او اقتدا کردند و پشت امام را خالی...

 

برشی از کتاب:

و اما من!

هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم، که تکلیف خود را از حسین میپرسم.

و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت می خواهم.

و من

حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم که دنیای خود را برای حسین می خواهم

آیا بعد از حسین کسی را میشناسی که من جانم را فدایش کنم؟

 

 

عبدالله بن عمیر - ام وهب

ربیع - ام ربیع - سلیمه - ام سلیمه

نوعمان - ابن زیاد - شریح قاضی - محمد بن اشعث - کثیربن شهاب

عمروبن حجاج - شبث بن ربعی

مسلم بن عقیل - هانی - مختار

امام انس بن حارث قیس - ابوثمامه

عبدالاعلی - زبیر / بشیر - زید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۶:۰۲
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

یک سوالی مطرح شد و آن اینکه : « انسان اساسا باید بیشتر برای فردی که ایمان آورده و سعی و خشیت دارد وقت بگذارد و برایش تلاش کند یا فردی که ایمان ندارد و خودش را مستغنی میپندارد؟!»

در دیدگاه اول خود مومنین دارای اهمیت بیشتری هستند یعنی اگر انسان 100 واحد زمان و 100 واحد توان دارد، 80 واحد از زمان و توانش را بگذارد برای مومنین و 20 واحد را برای آنهایی که ایمان نیاوردند و طغیان میکنند...

در دیدگاه دوم قضیه برعکس است یعنی 80 واحد از زمان و توان به مشرکین و کافران اختصاص یابد... در واقع در این دیدگاه اینگونه مطرح میشود که : افرادی که ایمان آورده اند که خب خداروشکر حالشان خوب است باید برویم بقیه که اسلام ندارند را مسلمان و مومن کنیم...

اما برای جواب، بحث های زیر را از منظر قرآن مورد مطالعه قرار دادیم:

  1. هدف پیامبران چیست!؟
  2. وظیفه آنان چیست!؟

هدف پیامبران:

"هدف اولی پیغمبر، هدف اصلی پیغمبر یک چیز است، در نیمه راه آن هدف، هدف های دیگری هم برای پیغمبر مطرح میشود که در میان این هدف های دیگر، یکی از همه مهم تر و برای پیغمبر جاذبه دار تر است. اما هدف اصلی و اولی پیغمبران الهی،عموما در چند کلمه قابل خلاصه کردن است؛ پیغمبران به این جهان می آیند تا انسان را به سرمنزل تعالی و تکاملِ مقدرش برسانند.(انسان به عنوان یک موجود که دارای استعدادها، دارای قوه ها و انرژی های فراوان هست، میتواند چیزی بالاتر،برتر،عزیزتر و شریف تر از آنچه هست بشود.)"طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن

آیه 129 سوره بقره:

رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

زکی یعنی : خارج ساختن آنچه حق نیست؛ و ما میدانیم این بدان معنا نیز هست که حق را سرجایش قرار بدهیم... و این کار و این غایت بینهایت است و ته ندارد، هیچ امکان ندارد انسانی(به غیر از معصومین(ع)) در طول عمر ازشان بپرسی: تو به حد کمال خود رسیدی و دیگر جای پیشرفت نداری!؟ و او بگوید: آری به خدا قسم که دیگر هیچ جای رشد و پیشرفتی ندارم و من به نهایت رسیدم...اگرهم بگوید دروغ است . . .

در آیه 164 سوره آل عمران و آیه 2 سوره جمعه نیز هدف پیامبران تزکیه گفته شده است. یا حدیث «بعثت لاتمم مکارم الخلاق» بر همین معنی (میشود گفت) دلالت دارد.

پس تا اینجا فهمیدیم پیامبران هدفشان این است که ما به کمال خود برسیم و این کمال و خوبی بینهایت است...

وظیفه پیامبران:

وظیفه پیامبر (همانطور که از نامش پیداست) این است که پیام خدا را به اهل زمین برساند، یعنی به طور آشکار پیام وحی را به اهل زمین برساند. و در این راه هیچ اجباری هم نیست که آقا شما باید مسلمان شوید، خیر که اگر اینگونه بود خود خدا همه را مسلمان میکرد، مسئله این است که راه به انسان نشان داده میشود حال یا انسان شاکر است و دین اسلام را قبول میکند یا کافر است،حق رو میپوشاند و اسلام را قبول نمیکند.

آیه 18 سوره عنکبوت:

وَإِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ۖ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ ( ... و بر عهده پیامبر جز رساندن آشکار (پیام وحی) نیست)

در آیه های 17 سوره یس و 35 نحل و 12 تغابن و... نیز به این معنا اشاره دارد.

پس در این بخش فهمیدیم که پیامبران ، پیام خدا را(اسلام را) به زمینیان میرسانند حال عده ای ایمان می آورند و عده ای دیگر از سر لجاجت یا ... کفر میورزند.

خب حالا بیایید جواب سوال مطرح شده را بدهیم:

پیامبران پیام خدا را به طور آشکار به ما می رسانند و ما در قبال این پیام دو گروه میشویم:
عده ای قبول میکنیم و میگوییم پیامبر ما این دین را قبول کردیم و آماده ایم هرچه گویی عمل کنیم
و عده ای دیگر: کافر میشوند و میگویند ما بی نیاز هستیم و به این دین نیازی نداریم.

حالا رسول که هدفش به کمال رساندن ما است چه کار میکند!؟ میگوید گروه اول که ایمان آوردید و منتظرید تا رشدکنید و به نهایت کمال برسید صبرکنید که من باید بروم و آنهایی که طغیان میکنند را به اسلام بیاورم و بهشان بفهمانم که نیازمندند...مثل این است که شما یک کلاسی را برگزار کنید و قبلش کلی تبلیغ کنید که آری فلان ساعت کلاس داریم؛ یک عده ای میایند و عده ای هم بالاخره(بر اساس لجاجت و اینکه فکرمیکنند نیازی به کلاستان ندارند) شرکت نمیکنند. حال که زمان کلاس میرسد شما بروید در کلاس و بگویید خب شماهایی که آمده اید منتظر بمانید تا من بروم و به آنهایی که نیامده اند بفهمانم که این کلاس بدردشان میخورد و باعث رشد و کمالشان میشود....!؟ بنظر شما با عقل جور در می آید؟!

 

سوالی برآمده از چند آیه اول سوره عبس

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۵۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

برداشتی از کتاب «سرگذشت یک سرباز»

 

حاج عبدالله والی به قول نویسنده کتاب پیام بر بشاگرد... واقعا نمیدانم در زکات علم این کتاب چه بنویسم شاید از نحوه خواندن کتاب باید بگم:

کتاب رو باز کردم و چند صفحه ای خواندم منتظر بودم برسد به بخش حاج عبداله همین حوصله ام را سربرد و رفتم کار دیگری کردم و برگشتم باز به کتاب این بار رسیدم به بخش حاج عبداله والی و دیگر کار تمام شد...از شب تا به صبح تمام بیدار بودم و داشتم کتاب میخواندم شاید اولین کتابی بود که انقدر طولانی بود و یکسره خواندمش...از من کتاب نخوانی که سرعتم بشدت پایین است بعید بود...

کتاب سراسر معجزه است! معجزه ممکن کردن غیرممکن ها، مثل انقلاب اسلامی واقعا غیرممکن بود شهر بشاگرد که پسربچه هایش عریان مادرزادند و پدرانش لباسشان کلا دولنگ است و بعضی ها یک لنگ و آن جایی که نه روی برق را نه روی ماشین را نه سیری را نه بهداشت را و نه هیچ و هیچ را ندیده بود،حاج عبداله با عزم و اراده پولادین اش یک خمینی شهر درآن جا تاسیس میکند و چه ها میکند تا آنجا از این وضعیت فلاکت آمیز درمیآید.

هرچقدر من الان از سختی های حاج عبدالله برایتان بخواهم بگویم شما متوجه نمیشید و من خودم فاجعه ای که نویسنده نوشته بود را متوجه نشدم و خود نویسنده عمق فاجعه ای که حاج عبداله با گوشت و پوست استخوان متوجه آن بوده را نفهمیده...!

کتاب سراسر امید است کتابی که برای من گریه داشت ،احساس غرور در من ایجاد کرد و ...

حاج عبداله نماد ما میتوانیم است نماد کارکردن نماد جهاد نماد خسته نشدن نماد ممکن کردن غیرممکن ها نماد توکل بر خدا...شوق و اشتیاق و علاقه من به این کتاب واقعا وصف نشدنی است!

با خواندن کتاب روح امید و خودباوری در دل انسان جوانه میزند و میفهمد میشود کاری کرد و همان جوانه خیلی سریع رشد میکند و میفهمد باید کاری کند و نق زدن و بهانه آوردن و از وضعیت موجود نالدین فایده ای ندارد باید کار کرد حتی اگر باید غیرممکنی را ممکن کرد البته همه اش با استعانت و توکل بر خدا...

حاج عبداله اکثرا نماز شبش ترک نمیشد و شاید رمز این مرد بزرگ همین باشد:

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ﴿١ قُمِ اللَّیْلَ إِلا قَلِیلا ﴿٢ نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلا ﴿٣ أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلا ﴿٤ إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلا ثَقِیلا ﴿٥ إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلا ﴿٦ إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلا ﴿٧ وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلا ﴿٨

 

ان شاءالله که به مدد این کتاب و خود حاج عبداله والی تمام زندگیمان مثل او شود و تمام روز خود را برای تحول و رشد و کمال صرف کنیم و نا امید نشیم.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

10 خرداد 1400

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۱۸
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

وَإِذ تَأَذَّنَ رَبُّکُم لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم ۖ وَلَئِن کَفَرتُم إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ﴿۷ آیه هفتم سوره ابراهیم

امروز جمعه 17 دی، ان شاءالله قراره تا یک ماه بعد (یعنی 17 بهمن) به یاری خدا بهمون 23 نفر اضافه بشه البته این دستگاه محاسباتی ماست و کرم خدا بیش از اینها...

«وَأَطِیعُوا اللّه‏ وَالرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» و اطاعت کنید خدا و پیغمبر(ص) را، باشد که مورد رحمت الهى واقع شوید.آیه 132 آل عمران

«وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ» و بشتابید به سوی مغفرت پروردگارتان آیه 133 آل عمران

مغفرت و رحمت الهی قرین عمل و کار کردن و تلاشه...

ان شاءالله یه ماه دیگه وقتی بیست و سه نفر اضافه شدن این آیه هارو رو بهشون نشون میدم که بدونن دلیل بودنشون این هاست.... :)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۰۰ ، ۰۲:۴۲
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

تکلیف سوره انشراح : نوشتن دو موقعیت یا کار که برامون سخت بوده و توضیح آسونی هایی که کنارش بوده...

 

علی طاهرپور : 

۱- مثلا ما امتحان داریم سه شنبه خیلی هم سخته ،میدونیم که کتاب سیر تا پیاز خیلی خوب توضیح داده و درس رو ساده کرده و از این کار دشوار سربلند بیرون میایم.

۲-مثلا ما برای رسیدن بهشت ،و سعادت نیاز به خدا داریم ،ولی تنهایی بعضی موقع ها نمیتونیم ادامه بدیم ،در همین اثنا ما امامان و پیامبران رو د رکنار داریم که بخاطر اونا میفهمیم خیلی از کارامون جلو میره واز افتادن به دره جلوگیری میکنن.

 

ایلیا اکبری:
۱-پیاده روی اربعین،که آسونیش چایی و شربت هایی که موکب ها می دن.
۲-رفتن راه مدرسه از خونه،که خیلی طولانی و سخته ،اما اسونیش بودن یونس باهام.

 

سید محسن شاهنگیان:

۱- نماز اول وقت که خیلی سخته اما وقتی آدم انجام میده تا آخر روز خیالش راحته که نمازو خونده و استرسی نداره

 

محمدمقدس: 

۱-وقتی کار سختی رو انجام میدی(مکانیکی) پولی از کارت بدست میاری و خرج خودت وخانوادت می کنی، که هم خودت راحت باشی هم خانوادت. 
۲-ما قبل فوتبال حرکات کششی انجام میدیم که اون لحظه سختی(درد) داره که برای راحتی خودمون در فوتبال انجام میدیم.

 

یونس تفنگدار:

۱-همین چند روز پیش شیمی رو یاد نمی گرفتم از خدا کمک گرفتم بعد یادش گرفتم

 

 

ان شاءالله که با وجود سختی های راه تا ته مسیر باشیم و عاقبت به خیر و روسفید بشیم! 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۰۰ ، ۱۴:۳۹
گجله ابن مربی

 بسم الله الرحمن الرحیم 

/سیاه مشقِ شعر. . . 


علی (ع) امیر امت
علی (ع)شاه امامت
علی (ع)پر از کرامت
علی (ع)نماد غیرت
علی (ع)صاحب نصرت
علی (ع)پایان حسرت
علی (ع)عمق طهارت
علی (ع) فیض زیارت
علی (ع)دلیل وحدت
علی (ع)سیر سعادت
علی (ع)مرد عبادت
علی (ع)رمز ارادت
علی (ع)عشق شهادت
علی (ع) بی حد نهایت 
علی (ع)راه هدایت
علی (ع)سرور جنت
علی (ع)مزه ی خلقت 
علی (ع)مرگ جهالت
علی (ع)چشمه حکمت
علی (ع) کند عنایت
ثمر رسد بشارت 
جهان شود عدالت
تمام شود بطالت
شر،شود حقارت
ای یار رسالت
جان عالم به فدایت

لطفا نظر هاتون و برام بنویسید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۱۹:۵۷
ایلیا اکبری