والعصر

بسم الله الرحمن الرحیم 

خدا هست و دیگر هیچ نیست.در دنیای پیرامونمان چیز های زیادی را مشاهده می کنیم:درخت و گل ،کوه و جنگل،آسمان بی انتها،خورشید گرما بخش،ستارگان غیر قابل شمار و...اما در واقع فقط خدا را می بینیم.این زیبایی های بی انتها نشانه هایی هستند از خدای بی انتها.پس به راستی خدا هست و دیگر هیچ نیست.
کتاب های زیادی در رابطه با شخصیت بزرگ شهید چمران نوشته شده است اما چیزی که این کتاب را متمایز می کند این است که این دل نوشته ها را شهید چمران فقط برای دل خود و خدای خود نوشته و هیچ وقت قصد این را نداشته که به کتابی در آید و منتشر شود،اما خدای مهربان سرنوشت را جوری رقم زد که بتوانیم از این دست نوشته های سر تا پا عشق به پروردگار استفاده کنیم. 
این کتاب شامل سه بخش است ، در صفحات نخست دل نوشته های شهید چمران را در آمریکا می خوانیم.بخشی  که قسمت بسیار اعظمی از کتاب را در برگرفته دل نوشته های ایشان در لبنان است،و در صفحات پایانی نوشته هایی می خوانیم از سال ها،ماه ها و روز های پایانی عمر با برکت دکتر چمران در ایران. 
اما در تمامی این مسیر ما یک خط فکری را می بینیم،از نام کتاب می شود این خط فکری را حدس زد.فقط و فقط خدا و دیگر هیچ...اخلاص ناب شهید چمران ایشان را به چنین شخصیت برجسته ای تبدیل کرد.
شهید چمران عشق همه چیز را در خدا می دید:عشق به زندگی،عشق به جهاد و شهادت،عشق به قرآن و ائمه.
نمونه ای از این عشق را می شود در نوشته ای برای مادرش پس از بازگشت به ایران نوشته بود مشاهده کرد:ای مادر،بعد از بیست و دو سال به میهن عزیز خود برمیگردم و به تو اطمینان می دهم که در این مدت دراز حتی یک لحظه هم خدا را فراموش نکردم،عشق او انقدر با تار و پود وجودم آمیخته بود که یک لحظه حیات من بدون حضور او میسر نبود. 
به گفته ی خود شهید چمران در وصیتی که به امام موسی صدر کرده بود سه خصلت ایشان را ممتاز کرده بود ، در کتاب آمده:
۱-عشق که از سخن و نگاهم ،از دست و حرکاتم،حیات و مماتم عشق می بارد.در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم،در زندگی جز عشق نمی خواهم و جز به عشق زنده نیستم.(منظور دکتر چمران از توضیح ناب از عشق ،عشق به خداوند یکتاست.)
۲-فقر که از قید همه چیز آزادم و بی نیازم،و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند تاثیری نمی کند.
۳-تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد و مرا با محرومیت آشنا می کند.کسی که محتاج عشق است در دنیای تنهایی با محرومیت می سوزد و جز خدا کسی نمی تواند این شب های تار را با او باشد و جز فرشتگان اشک های او را پاک نخواهند کرد و جز کوه های بلند راز و نیاز او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله صبحگاه او را حس نخواهد کرد.دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد ولی هر چه بیشتر می گردد کمتر میابد. 
از همین چند سطر می توان به شخصیت لطیف و احساسی شهید چمران پی برو.شهید چمران عبارت است از عشق بی کران بی خدای دوست داشتنی.
در اول متن نوشتم ما هر چه را مشاهده مشاهده می کنیم در واقع خدا را می بینیم،حال می شود گفت به هر چیز قابلی که عشق بورزیم در اصل به خدا عشق ورزیدیم.همانطور که تماشای زیبایی هایی چون آسمان و خورشید و ستارگان نشانه هایی از خدا است عشق به زیبایی های معنوی چون جهاد و شهادت،اسلام و  ائمه،قرآن، انقلاب و...نشانه هایی از عشق به خدا بلند مرتبه است.
خواند این کتاب پر از حس را به تمام شما دوستان عزیز پیشنهاد می کنم.در پایان جملاتی از متن کتاب اورده می شود که انشاالله مورد نظر شما واقع گردد.

راستی عبادت چیست؟جز آنکه روح را تعالی می دهد؟و آن احساس نا گفتنی را در دل آدمی ایجاد می کند؟احساسی که در آن تمامی ذرات وجودش به ارتعاش در می آید، جسم می سوزد،قلب می جوشد،اشک فرو می ریزد،روح به پرواز می آید و جز خدا نمی بیند و نمی خواهد.

ای درد اگر تو نماینده خدایی که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته ای تو را می پرستم،تو را در آغوش می کشم و هیچ گاه شکوه نمی کنم.

خدایا،به تو پناه می برم.
خدایا،به سوی تو می آیم. 
خدایا،بدبخت.
خدایا ،۰می سوزم.
خدایا، قلبم در حال ترکیدن است.
خدایا،رنج می برم.
خدایا،جهان در نظرم تیره و تار شده است.
خدایا،بی چاره ام.
خدایا،عشق حتی محبوب ترین کسانم هم مکدر شده‌‌
خدایا،بد بختم.

انقلاب آن نیست که غرور و خودخواهی بر او غلبه کند و حرف کسی را نشنود،انقلاب انست که در کمال تواضع و فروتنی ،هر حرف حقی را بپذیرد.انقلاب آن نیست که با شعارات تند،بخواهد انقلاب گری خود را به دیگری تحمیل کنم.
انقلاب آن است که احتیاج به تصدیق کسی ندارد.

والسلام. 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۹ ، ۱۹:۳۱
ایلیا اکبری

بسم الله الرحمن الرحیم
تهاجم فرهنگی؟؟!!.تهاجم چیست و فرهنگ چیست؟در معنای لغوی تهاجم به معنای :تعرض ،حمله، شبیخون،هجوم و یورش است.فرهنگ هم یعنی:آداب و رسوم ،تجربه تاریخی که قابل انتقال به نسل های بعد است،شیوه زندگی و ارزش های معنوی.
این دو کلمه در کنار هم معنی بسیار مرموزی دارد:تعرض به ارزش های معنوی ما این معنی مرموز است.
تهاجم فرهنگی توسط چه کسانی انجام می شود؟به بیان ساده این عمل شوم توسط دشمنان انقلاب ارزشمند اسلامی به وقوع می پیوندد.
اگر نگاهی به تاریخ کوتاه اما پر برکت انقلابمان بیندازیم مشاهده می کنیم که در دهه اول انقلاب دشمنان به تهاجم نظامی گرایش داشته اند اما بهشان ثابت شد که حریف عشق علوی مردان و زنان این مرز و بوم نمی شوند.سند هم جنگ تحمیلی ۸ ساله...
با این اوضاع دشمن دست به تهاجم فرهنگی زد که خطرش چندین برابر تهاجم نظامیست. 
اگر در تهاجم نظامی خودمان را با توپ و تفنگ ،تانک و موشک و... مجهز می کردیم تکلیفمان در برابر این تهاجم (فرهنگی)چیست؟
۱-شناخت همه جانبه تهاجم فرهنگی و اهداف دشمن از آن. امام صادق (ع)در رابطه با همین موضوع فرموده اند:کسی که عالم و آگاه به زمان خود باشد شبهات بر او هجوم نمی آورد.
۲-تقویت بینش دینی.در این باره در قرآن کریم امده که:پروردگارشان به سبب ایمانشان هدایتشان می کند.
۳-گسترش امر به معروف و نهی از منکر:در قرآن بار ها گفته شده امر به معروف و نهی از منکر از لوازم و واجبات اجتماع سالم و صالح است.مقام معظم رهبری هم در اشاره به اهمیت این موضوع فرموده اند:مسئله امر به معروف و نهی از منکر تکلیف همیشگی مسلمان هاست،جامعه اسلامی به امر به معروف و نهی از منکر زنده می ماند،قوام حکومت اسلامی به امر به معروف و نهی از منکر می باشد .
و...
این ها تنها بخشی از راه های مقابله با تهاجم فرهنگی غربی ها بود.به همان اندازه که نیرنگ های دشمنان غربی بی پایان است راه های مقابله با این تهاجم خطرناک هم تمامی ندارد.
نه این مقاله ظرفیت این بی نهایتی را دارد نه قلم بنده حقیر.
امید وارم این متن قطره ای به اقیانوس آگاهی و دانش شما افزوده باشد.
یا علی

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۴۱
ایلیا اکبری

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک ایهاالعلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمة الواسعة وعدا غیر مکذوب

برداشتی از کتاب «نگاهی به نظریه انتظار» در اندیشه حضرت آیت الله العظمی خامنه ای

 

شاید اگر بگویم تمام کتاب راجب امید است مبالغه نکرده ام!

فرج یعنی باز شدن گره های پلیدی،گشایش. انتظار یعنی مترصد بودن، در حال آماده باش بودن. انتظار فرج یعنی در همه حال باید آماده گشایش باشیم! خب واضح شد که آماده بودن با منفعل بودن وکار نکردن در تضاد است نمیشود گفت ما یکجا مینشینیم و کاری نمیکنیم تا آن حضرت بیاید و دنیا را گل و بلبل کند نخیر...وقتی شما منتظر مهمان هستی که ساعت هشت به منزلت بیاید منظور چیست!؟ این است که تا راس ساعت هشت در رختخوابت بخوابی یا اینکه  زودتر بیدار شوی خانه را مرتب کنی وسایل را آماده کنی!؟ «افضَلُ أعمالِ أمَّتی انتظارُ فَرَجِ»«فَإنَّ أحَبَّ الاعمالِ ألَی الله عَزَّوَجَلَّ أنتظارُ الفَرَجِ» معلوم میشود انتظارفرج عمل است، بی عملی نیست، دست روی دست گذاشتن نیست! در زیارت آل یاسین داریم:« نُصْرَتِی مُعَدَّةٌ لَکُمْ وَ مَوَدَّتِی خَالِصَةٌ» محبت که معلوم است اما نصرتمان هم باید باشد!
 در قرآن آیه 7  سوره قصص:« وَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ أُمِّ مُوسَىٰ أَنْ أَرْضِعِیهِ ۖ فَإِذَا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحْزَنِی ۖ إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ»...یک وعده  برگرداندن موسی به مادرش است یک وعده «جاعلوه من المرسلین» وعده آمدن منجی است! بعد در ایه 13 میفرماید:
«فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ...» اینکه موسی را به مادر رساند، دلش آرام گرفت اما مهم تر از آن  «لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» ؛این نشانه ای است برای اینکه وعده خدا حق است و منجی ای که قرار است بیاید وعده درستی است! حال قضیه تشکیل جمهوری اسلامی هم برای ما همچین حکمی را دارد ؛ گفته شده بود اگر صبر کنید اگر توکل کنید در جایی که گمان آن را نمیبرید و امید آن را ندارید، به شما قدرت خواهیم داد؛ همینطور هم شد و این وعده شد نشانه ای تا بدانیم، آن وعده اصلی، ظهور صاحب عصر و زمان هم اتفاق خواهد افتاد!

چه علتی داشت که بسیاری از انبیا آمدند و نتوانستند دنیا را از بدی ها پاک کنند!؟ چرا!؟ چون زمینه ها آماده نبود! زمینه نامساعد بود زمینه را نامساعد کرده بودند زمینه را زمینه دنیاطلبی کرده بودند ؛ پس ما باید در همه زمینه ها آماده باشیم اما شاخص عدل است «یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا» عدالت برای همه انسان ها برای تمامی بشر! آن دست قدرتمند بیاید و تمامی ظلم ها را خاموش کند دیگر خبری از جنگ و استعمار و تبعیض و... نباشد  و عدالت را در تمام دنیا برقرار کند!

خب حالا فرض کنید کسی که معتقد است یک پایان روشن حتمی وجود دارد،بروبرگرد ندارد، و در این راه باید قدم بردارد و کار کند، در هر شرایطی ولو در سخت ترین شرایط هم نا امید نمیشود مایوس نمیشود و منتظر فرج است!(اینکه انتظار فرج بافضیلت ترین اعمال است یکی از مصادیق مهم فرج ،ظهور حضرت مهدی(عج) است وگرن مفهوم عام خود را مفهوم گشایش را دارد و یعنی هر بن بستی قابل گشوده شدن است!)
اعتقاد به مهدویت(که برای شیعیان معلوم است مشخصات آن بزرگوار) امید را در دلها زنده میکند، هیچ وقت انسانی که معتقد به این اصل است، نا امید نمیشود؛ چرا!؟ چون میداند یک پایان روشن حتمی وجود دارد دیگر این فرد مگر تسلیم میشود!؟ لذا سعی میکند خودش را به آن پایان خوش برساند!
پس خود این انتظار فرج یک فرجی است برای ما... اینکه انسان با اعتقاد به مهدویت احساس قوت قلب میکند،احساس قدرت میکند، میداند قضیه جهان این جوری نخواهد ماند، اوضاع این جوری نخواهد ماند! این خود گشایش بزرگی است...

 و امروز اگر برای عدالت، در راه دین و خدمت به محرومان حرکت میکنیم باید خوشحال و امیدوار باشیم که آینده متعلق به ماست!
 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وَعْدَ اللَّهِ الَّذى ضَمِنَهُ

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۹ ، ۰۵:۱۸
گجله ابن مربی

بسم رب الشهدا
کتاب آن مرد با باران می آید از وجیهه علی اکبری سامانی
اول از همه درباره این کتاب میتوانیم به تقریظ حضرت آقا از این کتاب اشاره کرد که می‌فرمایند:

بسمه تعالی
بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه‌ی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده‌ی کتاب باید تقدیر و تشکر شود ان‌شاءالله.


 انقلاب تنها یک اتفاق بزرگ بیرونی نبود که ارکان حکومت شاه را فرو ریخت ؛ بلکه روح و درون مردمان جامعه ای را منقلب کرد و اعتلا بخشید.
این همان چیزی است که وجیهه علی اکبری سامانی در رمان «آن مرد با باران می آید» طرح کرده است. او در این کتاب، قصه پسری نوجوان را حکایت می کند به نام بهزاد که ناگهان در مسیر انقلاب قرار گرفته است. او دچار ترس هایی است که شاید هر نوجوانی در آن سن دارد اما در بهزاد کمی بیشتر هم هست.
از طرفی هم به واسطه سن و تجربه اش از خیلی چیزها سر در نمی آورد. با این همه، وجود برادر بزرگترش بهروز که رفتار و تفکرات انقلابی دارد، کم کم ترس های او را کم می کند و بر شناختش می افزاید. بهروز برای او از کاپیتولاسیون می گوید و دیگر ظلم ها و بی عدالتی هایی که آمریکایی ها و رژیم پهلوی بر سر مردم ایران و امام خمینی (ره) آورده اند. از سویی دیگر سعید، بچه محل و همکلاسی بهزاد، که سرِ نترسی دارد، با کارهایش او را ترغیب می کند که بیشتر و زودتر به صف انقلابیون بپیوندد. علی اکبری در این کتاب جذاب و زیبا ، از روزهای پرشور انقلاب می گوید، از شعارها و تظاهرات و دیوارنویسی ها تا الله اکبرگویی های شبانه و پخش اعلامیه و تجمع در مساجد و تظاهرات. اما پدر بهزاد فکر می کند که همه این اتفاقات، گذرا و بی ثمر است و با شعار و تظاهر، نمی توان جلو ارتش مسلح شاه ایستاد و نمیتوان رژیم یک کشور را عوض کرد زیرا پشت این حکومت آمریکا و انگلیس و دیگر کشور های ملعون ایستاده اند. با این همه، ایمان جمعی مردم و پیشروی انقلاب، او را هم با این رود خروشان همراه می کند. اما دستگیر شدن بهروز و مریض بودن مادربزرگ او، شرایط دشواری را برایشان رقم می زند. با وجود این مشکلات و دشواری و کشته شدن بسیار مظلومانه بسیاری از مردم ، آمریکا و انگلیس و تانک و ...  نتوانستند جلوی مردم دوام بیارند و حکومت ظالمانه و دیکتاتوری پهلوی از بین رفت حکومت انقلاب اسلامی به روی کار آمد.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۵۵
سید محسن شاهنگیان

به نام خدای شهید پرور

لطفا قبل از خواندن کتاب، یک دعای فرج به نیت ظهور امام زمان (عج) بخوانید.

داستان این کتاب درباره شهیدی است که با حاج قاسم ،واز همه بهتر مدافع حرم بی بی زینب بوده.درابتدای کتاب ،نویسنده درباره چند روزِاخر زندگی این شهید می نویسد.می گوید:شهید می خواست برود خط مقدم ولی فرمانده آنجا نمی گذاشت حالا بگذریم وی چگونه به خط مقدم رفت ،و در ادامه درباره خبر دادن به خانواده آن شهید برای شهادت ان می نویسد. داستان این کتاب درباره شخصی است که به خاطر اینکه پدربزرگ و مادربزرگ را خیلی دوست داشت به آنها میگفت پدر و مادر،و پدر ومادر خود را با اسم کوچک صدا می زد،کسی که صاحب قهوه خانه بود و مدام قلیان می کشید،و ... . زمانی داستان شروع می شود که اقا مجید به کربلا می رود و با اباعبدالله عهد می بندد که خودش را پاک کند و کم کم شروع کرد .ابتدا قلیان را کنار گذاشت سپس وارد پایگاه بسیج شد و وارد جلسه های مذهبی شد .اخلاقی خوب پیدا کرد ... اصلا چرا اسم کتاب مجید بربری است؟ چون مجید هر ماه یکبار تنور نانوایی را اجاره می کرد و نان مجانی می داد .حتی برای مدافع حرم شدن اسم نوشت ،کسی باورش نمی کرد این فرد به کاروان شهدا برسد.من دیگر توضیح نمیدم تا بروید و کتاب را بخوانید .بدانید بدانید وبدانید این خاطرات شهدا را نخوانیم چگونه می توان به مسیر برگردیم و به امامان برسیم. هر شهید از یک موقعیتی به اوج رسید و ممکنه بعضی از آن موقعیت ها مثل زندگی ما باشد.مجید اقا به ما یاد داد هرجا خواستیم می توانیم ترمز گناه و بدی را بکشیم ومانند حر با شرمندگی به سپاه امام حسین برسیم .فقط یک روزی ما متحول شدیم یا خواهیم شد ،دراین کتاب مجید آقا با کربلا رفتن برگشت به مسیرش.مثلا خیلیا با شهادت حاج قاسم برگشتن و متحول شدن، مثلا حاج عباس ما با خاطرات و کتاب شهید محمد عبدی متحول شدن .یادتون باشه ما فقط یکبار زندگی می کنیم . اینکه طوری زندگی کنیم که بعدا حسرتشو نخوریم.حالا ما می توانیم با چند کار اساسی که بسیاری از شهدا گفتن عمل کنیم. گفتن با نفس خود بجنگید،من که هنوز به مبارزه با نفس نرفتم و من از همه مومنان بیچاره ترم (حاج عباس اینم بیچارگی جلوی مومن). دوستان ما می توانیم مثل مجید این راه را ادامه بدیم یا مثل دوستان مجید بمونیم و جدی نگیریم.چون اکنون شیطان بزرگ اکنون،مثل یزید ان موقع با امکانات خود جلوی ما را گرفته .دو توصیه اخر ..

1-درقران همه چی هست (بیشتر شهدا می گفتند) 

2- به نظر من باید به همان حرف پیامبر که درباره جهاد اصغر و اکبر گفتند گوش کنیم .آمریکا و غرب و شرق همه جهاد اصغر هستند ولی امروزه حل کردن مشکلات کشور جهاد اکبر است .

شهدا منو ببخشید غلط کردم دیگه نمی نویسم فقط منو و حاج عباس و خیلیای دیگه چشممون به شماست که از ما هم حرف بزنید  .دعا تون می کنم دعام کنید 

جمعه یعنی زانوی غم در بغل

بر سر سجاده های العجل

جمعه یعنی اشک های انتظار

جمعه یعنی شکوه از هجران یار

جمعه یعنی آه.الغوث.الامان

در فراق مهدی صاحب زمان                                                                  (یا علی)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۰۴
(0) 11

بسم الله الرحمن الرحیم
برداشتی از کتاب «انسان ٢۵٠ ساله»


اقدام ائمه...
اقدام ائمه بعد از اینکه اسلام به غربت افتاد ١- تبیین اسلام به شکل درست ٢-تبیین مسئله امامت( آ) خصوصیات امام و حاکم ب) چه کسی این خصوصیات را دارد؟! )

همراهی امام علی (ع)
پس از تعیین ابی بکر به عنوان خلیفه، امام ولو معترض است اما هیچ خطر و تهدیدی علیه دستگاه خلافت ایجاد نمیکند!
«لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّی أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَیْرِی وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ» سوگند به خدا تسلیم خواهم شد «مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِینَ» تا وقتی که احساس میکنم امور مسلیمن با سلامت در جریان است «وَ لَمْ یَکُنْ فِیهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَیَّ خَاصَّةً»

صلح امام حسن (ع)
در باب اینکه امام حسن (ع) چرا صلح کردند و امام حسین (ع) قیام... برای من همین مسئله بس که در زمان امام حسن حاکم معاویه ای است که علنی فسق نمیکند اما زمان امام حسین یزیدی حاکم است که علناً فسق و فجور میکند! +(اینکه امام حسن اگر قیام میکرد ممکن بود اصلا توسط یارانش کشته شود و...!)

هدف قیام امام حسین (ع)
برخی هدف قیام امام حسین را تشکیل حکومت گفته اند، برخی دیگر شهادت را!
هدف نه حکومت است نه شهادت! هدف انجام واجبی است که نه قبل از امام حسین و نه بعد از ان پیش نیامد! این واجب عبارت است از اینکه هروقت نظام جامعه اسلامی دچار فساد بنیانی شده و بیم آن است که به کلی احکام اسلامی تغییر کند، هر مسلمانی باید قیام کند! (البته درشرایط مناسب(=آن وقتی که بدانند قیام اثر میکند! ≠زنده ماندن و اذیت نشدن))

ماجرای حرّه
والی مدینه بعد از شهادت امام حسین، بزرگان شیعیان رو به دیدار یزید دعوت کرد تا دل شیعیان را بدست آورد! بعد از برگشت بزرگان شیعه به مدینه بجای اینکه از یزید تعریف کنند بعکس از جنایت(فسق) های یزید تعریف کردند و این قیام شکل گرفت که با سرکوب سرداریزید(مسلم(مصرف) بن عقبة) مواجه شد! و این بزرگ ترین وسیله ارعاب پیروان اهل بیت شد!

ملایم یا تند
امام سجاد ع بعد از شهادت پدر، در دوران اسارت به کارهای تند و آشکار دست زدنند در صورتی که پس از اسارت به تقیه و دعا و کارهای ملایم رو آوردند! دلیلش هم اینکه اگر امام انقدر تند و برنده مسائل را بیان نکند زمینه برای کار آینده او باقی نمی‌ماند، در اصل اول باید به مردم هشدار داد سپس در پرتو این هشدار مخالفت های اصولی و عمیق و درازمدت خود را اغاز کرد و این هشدار جز با زبان تندوتیز امکان پذیر نیست!

انقلاب منحرف
بعد از قیام امام حسین (ع)، امام سجاد (ع) و امام باقر (ع) زمینه را با تقیه و... برای انقلاب و حکمرانی امام صادق آماده کرده بودند که بنی عباس انقلاب را منحرف کردندو خلافت را سلطنت کردند! امام صادق (ع) قبل از قیام با حکومت بنی امیه به صورت علنی مبارزه میکردند اما با بنی عباس به صورت تقیه!

یَمْلَأُ الْأَرْضَ...
«یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا» نیامده «بعد مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا» یعنی پرکردن دنیا از عدل بلافاصله بعد از پرشدن زمین از ظلم و جور نیست، بلکه همانطوری که در تاریخ بارها دنیا پر از ظلم و جور بوده، یک روزی هم دنیا پر از عدل میشود!

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۹ ، ۲۳:۳۷
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع اصلی کتاب تن تن و سندباد نوشته ی محمد میرکیانی نویسنده آثار قدرتمند دیگری در حوزه رمان کودک و نوجوان چون پند و قند ،قصه ی ما مثل شد،شاید فردا نباشد و ...در مورد رقابت قهرمانان قصه های مشرق زمین و مغرب زمین بر سر سرزمین قصه های مشرق زمین است.قهرمانان شرق از سرزمینشان دفاع می کنند و قهرمانان غربی برای به چنگ خود در آوردن سرزمین قصه های شرق در تلاشند.قهرمان شرقی عبارتند از:سندباد،علی بابا،علاعدین،قول چراغ جادو،نخودی،پهلوون پنبه و رستم دستان.و از قهرمانان غربی  می توان به:تن تن و سگ سفیدش میلو،کاپیتان هادوک،پرفسور تورنوسول ،سوپر من،کینگ کنگ و تارزان اشاره کرد.

در ابتدا مشاهده می کنیم که غربی با چهره ای کاملا دوستانه وارد سرزمین قصه های شرقی می شوند اما زمانی که با سندباد مواجه شدند و به دستور این جوان شرقی از سرزمین قصه های شرق رانده می شوند چهره اصلی و پر دغل و نیرنگشان  را نشان می دهند. غربی با احساس ضعف و ناتوانی مقابل سندباد و یارانش دست به دامن سوپر من این قهرمان کمیک های غربی و آن سلاح بی هوش کننده اش می شوند اما در ادامه می خوانیم که از قهرمانان شرق ،نخودی و پهلوان پنبه موفق به شکست سوپر من به وسیله ربودن سلاح بی هوش کننده اش می شوند!

حال که سوپر من با شکست رو برو شده زمان آن رسیده که غربی ها از دوست افسانه خود در سینمای هالیوود کمک بگیرند .کینگ کونگ این گوریل بی شاخ و دم . اما او هم از پس سندباد و یارانش بر نمی آید. این بار قول چراغ جادو ی علاعدین هست که پوزه ی قهرمان غربی را به خاک می مالد.در این داستان می خوانیم حتی دریا و صحرا هم حامی حفظ استقلال قصه های شرق هستند و بار ها قهرمانان غربی درگیر حوادث طبیعی چون سیل و طوفان می شوند به عنوان مثال زمانی که به نیرنگ کاپیتان هادوک در نقش پیر مردی راهزن زده در بیابان و در ظاهر مهمان اما در واقعیت جاسوس وارد اردوی سندباد و دوستانش می شوند اما زمانی که هوش و ذکاوت سندباد بر نیرنگ تن تن و دوستانش می چربد و کاپیتان هادوک اسیر شرقی ها می شود غربی ها در پی نجات کاپیتان هادوک هستند اما طوفان در بیابان باعث عملی نشدن عملیات نجات غربی ها می شود.بعد از این شکست چند باره کاپیتان برای با خبر شدن از احوال دوستانش شروع به التماس می کند و بر رسم جوانمردی سندباد او را ازاد می کند. حال غرب کاملا شکست خورده ،تن تن و دوستانش درگیر طوفان و کاپیتان هادوک تشنه و سرگردان در بیابانی بی انتها .در این حال کاپیتان هادوک لکه های سیاه جنبنده ای را می بیند.در ابتدا فکر می کند که سراب است اما زیاد طول نمی کشد که متوجه می شده این لکه ها که حال به او خیلی نزدیک شده اند امیدی دوباره برای قهرمانان غرب است.ان لکه جنبنده تارزان و چند زنجیر فیل همراه اوست. کاپیتان و تارزان و فیل هایش بعد از نجات دوستانشان به کمک فیل،حال نوبت حمله ای دوباره است ،حمله با فیل به اردوی سندباد و دیگر قهرمانان شرق!

اگر فکر می کنید غربی ها با این فیل ها موفق به شکست قهرمانان شرق می شوند سخت در اشتباهید. حال زمان قدرت نمایی یکتا پهلوان ایران زمین رستم دستان است که تمامی امید و آرزوهای غربی ها را بتاراند.

از اول این کتاب همیشه قدرت قهرمانان شرقی از قدرت قهرمانان غربی برتری داشته پس حتما می اندیشید که در پایان قصه شاهد پیروزی افسانه شرق هستیم .خیر!در پایان با این شکست های پیاپی غربی ها بودند که گوی سبقت را ربوده و فاتح میدانند.غربی ها از آسمان حمله کردند! ماهواره یا به اصطلاح کتاب جام جهان بین عامل پیروزی غربی ها می شود .ماهواره قهرمانان غربی را آنطور که خودشان می خواهند به نمایش می گذارند .

اما این پایان قصه نیست...، پایان این قصه را ما رغم می زنیم !این ماییم که با انتخاب هایمان ثابت می کنیم که آیا غربی توانستند فاتح سرزمین قصه های شرق شوند یا نه.

پنج نکته کاربردی:

۱-در اوایل کتاب می خوانیم که غربی ها با ظاهر خیلی دوستانه پا به سرزمین قصه های شرق می گذارند اما با تنگ شدن عرصه چهره اصلی پر دغلشان را نشان می دهند پس در نتیجه گول ظاهر دوستانه واما در باطن پر از کینه غرب را نخوریم.

۲-در قسمتی از کتاب آمده است که رستم خطاب به غربی ها می گوید:زمانی که من در این بیابان گور شکار می کردم حتی نام و نشانی هم از سرزمین شما و مغرب زمین نبود.که این یعنی قدمت افسانه های شرقی ما از قدمت کل به وجود آمدن غرب بیشتر است.

۳-غربی ها برای رسیدن به اهداف پلید خود از هیچ کاری مذایده نمی کنند به عنوان مثال در کتاب :حمله با چند  زنجیر فیل!!!

۴_اگر غربی ها موفق نشوند با نبرد رو به رو ما را شکست دهند و خطر زیادی نداشته باشند به وسیله رسانه برای قبولاندن فرهنگ خود به ما وارد عمل می شوند که در زمان حال چنین شده

۵_همه این سخنان به کنار؛نتیجه اصلی را خود رغم می زنیم . با تلاش های بسیار قهرمانان شرق اما انتخاب نهایی مردم باعث شکست شرقی ها شد.پس باید بهترین انتخاب هارو داشته باشیم که صاحب بهترین نتیجه هم باشیم.

یا حق

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۴۱
ایلیا اکبری

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حضرت آقا یک سال پیش (۱۳۹۸/۱۰/۲۳) در دیدار دست‌اندرکاران کنگره ۲۰۰۰ شهید استان بوشهر  فرمودند:

"همین شهید نادر مهدوی که [شما] آقایان چند بار اسمش را اینجا آوردید، کسی از دوستان ما که وارد در این موضوعات است میگفت اگر ایشان متعلّق به کمونیست‌ها بود، یک چگوارا از  او درست میکردند؛ یعنی [یک] چهر‌ه‌ی بین‌المللی مبارز. این جوان کم‌سال یک چهره‌ی این ‌جوری دارد: حضورش در منطقه‌ِی خلیج فارس، آن درگیری‌اش با آمریکایی‌ها، بعد هم دستگیری‌ و شکنجه و شهادتش؛ یعنی یک شخصیّت‌های این‌جوری‌ای در بوشهر هستند."

و در ادامه سخنرانی:

"مثلاً اسم فلان بازیکن فوتبالِ فلان کشور را همه‌ی بچّه‌ها میدانند، اسم رئیسعلی دلواری را نمیدانند، اسم نادر مهدوی اصلاً به گوششان نرسیده، خبر ندارند؛ کاری باید کرد تا این نامها زنده بمانند؛ اینها الگو هستند."

 

بعد از گذشت یک سال وقتی میخواستم کتابی راجب این شهید بزرگوار، شهید نادر مهدوی پیدا کنم  رسیدم به کتابی با اسم "بار دیگر نادر" که سال 94 نشر داده شده!

 تا انقلاب رفتم نداشتن... سایت ها نداشتن...مرکز تبادل کتاب(پل حافظ) نداشت... حتی انتشارات کتاب هم شماره ی درست حسابی نداشت و ...

و بعد از گذشت یکسال از حرف آقا نتونستم کتابی راجب شهید نادر مهدوی بدست بیارم...

باید کاری کنیم نام این شهید زنده بماند...

(چگونه اش رو خیلی دوست دارم تو نظرات پیشنهاد بدید و به جمع بندی برسیم و عمل کنیم ان شاء الله...)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۹۹ ، ۱۳:۰۶
گجله ابن مربی

بسم الله الرحمن الرحیم

 

برداشتی از جامعه مدینه پیامبر:

 

  • در مکه، قبیله قریش بر پیامبر سخت گرفته بودند و از طرفی از سمت یثرب(مدینه) دعوت نامه ای برای مهاجرت پیامبر از مکه به یثرب فرستاده شده بود. پیامبر با اصحابش (مهاجرین) به سمت یثرب هجرت کرد. و نام یثرب به مدینة النبی تغییر یافت!

 

  • مدینه به سه قبیله یهودی(بنی نضیر،بنی قینقاع،بنی قریظه) و دو قبیله مشرک(اوس،خزرج) و اصحاب پیامبر(مهاجر و انصار) تقسیم میشد!بین پیامبر و یهودیان پیمانی صورت میگرد که هردو طرف کاری به کار هم نداشته باشند اما یهودیان دنبال فرصتی بودند تا به پیامبر ضربه بزنند! هر قبیله یهودی در شهر مدینه دژ داشت و این امنیت خاصی برای آنها به ارمغان می اورد! یهودی ها از جنگ بین قبایل دیگر، از فروش ادوات جنگی سود می بردند و بازار پررونقی هم در شهر مدینه داشتند در نتیجه وجه پولدار جامعه به حساب می آمدند.چندین بار از طرف قبیله قریش به مسلمانان حمله میشد که بعضی موقع ها یهودیان به آنها کمک میکردند؛ شیوه پیامبر طوری بود که وقتی میدید یهودیان به عهدشان عمل نکردند آنها رو به سزای اعمالشون میرسوند مثل بی حرمتی به زن مسلمونی که به بازار یهودی ها رفته بود که با برخورد قاطع پیامبر روبرو شدند و درنتیجه مجبور به ترک دژ ها و مالشان شدند.

 

  • مهاجرین(کسانی که با پیامبر از مکه به مدینه هجرت کردند) که در مدینه جا و مکان نداشتند در خانه ی انصار(یاران پیامبر که از اول در مدینه بودند) سکونت میکردند! و این فشار زیادی به انصار می اورد اما بشدت خوب رفتار کردن مثل جنگی که پایانش یهودیان مجبور به ترک دژ ها شان شدند و پیامبر به انصار پیشنهاد داد: یا غنیمت این جنگ مال شما و همچنان مهاجرین با شما زندگی کنند و یا غنیمت ها و اماکن دژ مال مهاجرین در عوض در خانه شما دیگر زندگی نکنند،پاسخ انصار شگفت انگیز است: هم درخانه ما بمانند و هم غنیمت ها مال مهاجرین باشد!

 

  • عبدالله بن ابی در بین اصحاب پیامبر است که آدمی به ظاهر مسلمان است(منافق است) نشانش آنجا که در یکی از جنگ ها آماده شد و فرمانده چندصد نفر بود، وقتی پیامبر گفتن باید چندتا از یارانش را به دلایلی برگرداند و به جنگ نیاورد، کل سپاهش رو بر میدارد و میرود...و مثال دیگرش جنگ بین مسلمانان با یهود که وقتی دژ های یهودیان در محاصره مسلمانان بود عبدالله به پیامبر میگوید محاصره را تنگ تر بگیرید تا مجبور به ترک دژ هاشان بشوند و از طرفی به یهودیان میگفت مقاومت کنید من پشتیبان شمایم... یعنی یک جریان نفاق هم وجود داشته... 

 

  • اصحاب پیامبر مشکلی که داشتن هنوز آن چنان اختیار تام خودشون رو پیامبر نمیدونستن و این از رفتارشون مقابل انفال(مالک تام غنیمت هایی که از جنگ بدون درگیری حاصل میشود پیامبر خداست) آشکار است... و یا زمانی که شوراء ای برای شیوه جنگ ترتیب داده میشود که در آن باید انتخاب کنند بیرون شهر به جنگ بپردازند یا داخل شهر!؟ رای اکثریت بیرون بود اما به ظاهر در جلسه واضح بوده که رای پیامبر داخل شهر است ... و یا زمانی که خدا قبله مسلمانان را در وسط نمازجماعت پیامبر تغییر میدهد و همه حین نماز پشت سر پیامبر میچرخند و ادامه نمازشان را میخوانند این میتواند نشانه ای باشد بر اینکه اصل مطیع و چشم داشتن به رسول است تا به سمت و سوی قبله...

 

  •  پیامبر در وادی مدینه جنگ ها و لشگر کشی های زیادی داشتن که خیلی هایش برای نشان دادن اقتدار بوده( بدون درگیری) که این یعنی خطرات زیادی جامعه مسلمون رو تهدید میکرده! در بعضی از جنگ ها بعضی ها ترسیدن و نرفتن اما با این حال کشته های جنگ وقتی زیاد شدن کمی شرایط جامعه تغییر پیدا میکند به خصوص که آن تعداد سرپرستان خانواده باشند...

 

  • در مدینه روش پیامبر این بود که نگذار این جوشش و گرمای دین سرد بشه و حس معنوی کمتر و کمتر بشه و هرچه فعالیت بیشتر صدای مخالفان کمتر شنیده میشد درست بعکس مکه که هرچی فعالیت بیشتر چوب لای چرخ گذاشتن بیشتر... 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۹ ، ۲۱:۲۹
گجله ابن مربی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

وَ الْعَصْرِ (١)

انَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْر(٢)

إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ(٣)

 

ان شاء الله که عصاره ی زندگی مان چیزی جز ایمان و اعمال صالح نباشد... 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۲۰:۱۲
گجله ابن مربی