بسم الله الرحمن الرحیم
زکات علم کتاب «نامیرا»
«من می خواهم خواهشی از مردم بکنم و آن این است: کسانی که وقت های ضایع شونده ای دارند؛ مثلا در اتوبوس،تاکسی،مطب پزشک و...، به هرحال اوقاتی را در حال انتظار به بی کاری میگذرانند، در تمام این ساعات،کتاب بخوانند کتاب در کیف خود یا در جیب خود داشته باشند.وقتی هم به مقصد رسیدند،نشانی لای کتاب بگذارند و در فرصت های بعدی بازکنند و از همان جا بخوانند.» حضرت آقا
دانشگاه ها که حضوری شد برای من معنی اش این بود که برای هر بار رفتن به دانشگاه باید یک ساعت در مترو بنشینم... (همینطور برگشت از دانشگاه)! اوایل اش کتاب بردم و خواندم اما موقع برگشت خسته و کوفته،چشمم یارای دنبال کردن هر خط را نداشت...این شد که رو آوردم به کتاب صوتی...کتاب" نامیرا "
کتاب دوست داشتنی نامیرا: کتابی تاریخی که در قالب داستان در رابطه با کوفیان و قیام امام حسین(ع) نوشته شده است... داستان جوانی به نام ربیع(بن عباس) از قبیله بنی کلب که پی انتقام خون پدرش از شامیان است!
داستان در زمانی است که کوفیان نامه ها به امام حسین ارسال میکنند و امام، مسلم بن عقیل را به کوفه می فرستد! و مسلم بن عقیل که از آنچه در ذهن من بود به مراتب بالاتر و بلندمرتبه تر معرفی میشود، مسلم میشود کسی که بین کوفیان حرف آخر را میزند، یعنی قبل از رسیدن امام همه روئسای قبایل گوش به فرمان مسلم اند و کسی از فرمان مسلم تخطی نمیکند.
سوال های بزرگی در خلال داستان جواب داده میشود : - چه میشود که کوفیان 18 هزار نامه به امام می فرستند؟ - چه میشود که زیر همه نامه هایشان می زنند و پشت به امام میکنند؟ - کوفیان مگر توسط امام علی(ع) و امام حسن(ع) آزموده نشده بودند چرا امام حسین(ع) به نامه آنها اعتماد کردند؟ - چرا امام حسین(ع) مانند امام حسن(ع) صلح نکرند تا خون مسلمانان ریخته نشود و...!؟
ماجرا از آنجا آغاز میشود که با مرگ معاویه، یزید میشود خلیفه مسلمانان... و اینجا آن نقطه ای است که کوفیان مرگ معاویه را فرصتی دانستند تا به امام نامه ها بفرستند و او را برای خلافت بخوانند. کوفیانی که کینه ای دیرینه از شامیان دارند.
عبدالله بن عمیر و اکثر مردم امام حسین را به تقوا و نیکوترین بندگان خدا میشناسند و حتی عبدالله امام حسین را احق بر یزید میداند اما استدلالش این است که وقتی جمیع مسلمین با یزید بیعت کردند و او را امیر مومنان خواندند، دیگر نباید با او مخالفت کرد و بین مسلمین اختلاف افکند، که این اختلاف منجر به خون ریزی بین مسلمین شود و این اشتباه است که جای این باید با مشرکان و کفار قتال کرد که از هرگونه اختلاف بین مسلمین، مشرکان و کفار استفاده میکنند. استدلالی که خیلی جاها از دستش حرص خوردم و خیلی جاها مرا بفکر فرو برد... که چرا امام حسین(ع) هم مانند جدش از حق خلافت نگذشت و سکوت نکردند تا بین مسلمین اختلاف بوجود نیاید... جواب این استدلال را اگر نمیدانید کتاب را بخوانید و ببینید چگونه کسی همچون عبدالله که پی حقیقت است آخر میفهمد استدلالی اشتباه آورده است!...
اما کوفیان که امام را خوانده اند خیلی هاشان نه برای دین خود که برای دنیای خود امام را میخواستند اما مشکل این نیست مشکل اینجاست که وقتی یزید، خلیفه و امیر کوفه را عوض میکند و میسپارد به عبید الله بن زیاد لعنت الله علیه جریان های شهر کوفه بهم میریزد تا قبل از آن والی کوفه نوعمان بود که کاری از دستش بر نمی آمد اما با امدن عبیدالله بن زیاد و آوازه هایی که او در بصره داشت خوف را در دل کوفیان انداخت... اما وای به حال سران قبیله های کوفه که اینگونه پشت امام را خالی کردند، ابن زیاد مانند نوعمان نبود که بذل و بخشش نکند به هرکسی که کمک به حکومت اش میکرد و طرفدارش بود، کیسه را شل میکرد؛ از طرفی مردم را از سپاه شام می ترساند... و هانی از بزرگان کوفه که مسلم را به خانه اش پناه داده بود با نیرنگ و فریب کشت، انقدر حیله و نیرنگ کردند که عمرو بن حجاج (از صمیمی ترین دوستان هانی و رئیس قبیله مذحج) به جای خون خواهی او دست از هانی و مسلم میکشد و برای دنیای خویش به ابن زیاد میپیوندد... لعنت خدا بر شریح بن قاضی که خیلی از این نقشه ها را (که اگر کتاب را بخوانید میفهمید) او میکشیده است.
مشکل این بود که مردم کوفه امام حسین(ع) را برای دنیا شان میخواستند و کسی چون ابن زیاد آمد و دیدند که درصورت اطاعت از او بذل و بخشش میکند و در صورت نافرمانی آنها را از سپاه شام میترساند؛ به او اقتدا کردند و پشت امام را خالی...
برشی از کتاب:
و اما من!
هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمیکنم، که تکلیف خود را از حسین میپرسم.
و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت می خواهم.
و من
حسین را برای دنیای خویش نمیخواهم که دنیای خود را برای حسین می خواهم
آیا بعد از حسین کسی را میشناسی که من جانم را فدایش کنم؟
عبدالله بن عمیر - ام وهب
ربیع - ام ربیع - سلیمه - ام سلیمه
نوعمان - ابن زیاد - شریح قاضی - محمد بن اشعث - کثیربن شهاب
عمروبن حجاج - شبث بن ربعی
مسلم بن عقیل - هانی - مختار
امام – انس بن حارث – قیس - ابوثمامه
عبدالاعلی - زبیر / بشیر - زید